بعد آدم پیش خودش میمونه که خب تو اون چشمای خوشگلت همینطوریشم که دوتاست من نمیدونم چطوری نگاهشون کنم. دست و پای دلمو گم میکنم
هی از راست به چپ از چپ به راست هول میشم که کدومشونو بیشتر تماشا کنم و دست آخر توی کدوم یکی غرق بشم برم بمیرم تا ابد.
بعد چشات که چهار تا میشه از ذوق یا حیرت یا تعجب، ینی دیگه خود خود دایلما میشه نگاه بهشون؛ خود مسئله ی غامض دشوار.
=]