ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
اون "آاااااوووه" ی که امکلثوم توی سیره الحب بین "نتعب" و "نغلب"ش میکشه ...
من دقیقا الان توی همان آاااوووه گیر کردهام
الان مدتهاست که توی این آاااوووه گیر کردهام.
خسته شو دختر جان. خسته شو دخترک. چیزی بهتر از اینی که هست نخواهد شد.
یا به قولی: اَغلِب!
طرف زده قسمت مهمی از آینده ی تحصیلیم و تقریبا تمام امنیت عاطفی و آرامش روانیم رو به فاک داده به چپش هم نیست، بعد پس از چند ماه اومده یه عذری میخاد در این حدها که: ببخشید که دیروز داشتم راه میرفتم پام خورد به کفش خاکی شد مثلا.
نه تو همون عذر نخواه. آدم تا این عمق از درون نمیسوزه لااقل