ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
یکی از راههای به محاق کشیدن عاشق هم این است که معشوق در عین لطف و بیخیالی یادآور عاشق شود که مثلا فلان مدل ایستادنت را فلان رفتارت را آنطور خندیدنت را دوست دارم؛ آن طور فکر کردن برازنده ی توست یا آن روسری ات را دوست دارم.
اینطور میشود که عاشق زار بخواهد یا نخواهد توی کمد دستش همیشه روی آن روسری گیر میکند؛ وقت شنیدن یک لطیفه همیشه روی آن نوع خنده تامل میکند؛ توی خزانه ی فکری و رفتاری اش بدون آنکه حواس خودش باشد کلید میکند روی همان چند رفتار و نظام فکری خاص.
این میشود که عاشق از آن آدمی که خودش است از موجود ویژه ای که هست کم کم رنگ می بازد به عروسکی که به بادهای موسمی معشوق دم به دم میرقصد. و بیچاره عاشق! چرا که آدمها همیشه با ویژه بودن و منحصر به فرد بودن دیگران است که دل میبازند و به دام میفتند نه با دلپسند خودشان بودن. و عاشق هر چه بیشتر در دام پسندیده ی معشوق بودن گیر میکند بیشتر از چشم میفتد.
بیچاره عاشقها. بیچاره عاشقهایی که معشوق لطیفشان ذکر میکند محاسن شان را دانه به دانه
قدرت توصیف و ژرفای جملات این چند پست لج آدم را درمیاره
اینجاست که آدم جا داره بگه : بسوزه پدر تجربه عاغا!