ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
"شهر لغزان" اونجاییش که طرف روبرویی با کتاباش و با یک عالم اطلاعات و حرف بامزه خیلی کول طور میاد به راوی داستان پیشنهاد میده که بلند شو برو بیرون، اصن بیا با هم بریم بیرون تفریح و فیلان،
ولی
راوی روی همون مبل همیشگی میشینه همون کتابای همیشگی رو ورق میزنه فیلم
همیشگی رو میبینه و چرت میزنه و در جواب فرد مقابلش اون کلمات طلایی رو
بارها و بارها تکرار میکنه
همون جمله ها/ کلمه های طلایی.
عاخ عاخ عاخخخ
همونها! همونها
کاریش نمیشه کرد. همیشه نمیشه شیک و مردم خواه و با کلاس بود
همون کلمه هاست گاهی که نسبت ما رو با دنیا و افراد کول و خوب درونش مشخص میکنه
بعله
من نمیدونم چرا فک میکنم قبلااینو خوندم
شاید چون شهر لغزان رو قبلا شنیدی مثلا. هان؟