مولوی میگه هر چیز که در جستن آنی، آنی
فروید میگه هر چیز که در پی ریشه کن کردن و حاشای آنی، آنی
حالا کی به کیه خدا داند. فقط خب همین بس که اگر دومین گزاره به صحت نزدیکتر باشه حال و قال همگیمون زار است بسی.
دخترک از عصبانیت به خسخس افتاده بود که گفت: صرفا برای اینکه دوستت دارم، دلیل نمیشه که یه احمق کم شعور بی برو برگشت باشم
چیزی نگفتم. نه اینکه حرف کم آورده باشم، یا بخواهم چیزهایی که نمیخاهم را نگویم، یا که به تخمم هم نباشد اصلا. جوابش را ندادم، چوگ اصلا نشنیده بودم که چه گفت
مغرور و عصبانی بود، درست بهمان حدت روز اول. ساده من بوده ام که گمان میکردم بالاخره میان این جماعت بیشعور، کم شعوری هم پیدا شده که بزرگی مرمرگونه ی مرا بستاید
آدم با قلبش ممکنه خیلی ها رو دوست داشته باشه ...
با چشمهاش قطعا زیبایی چون رو دوست خواهد داشت ...
اما من، من ترسو، حکمت این عشق و عاشقی تموم نشدنی م اینا نیست زیبای مهربان.
من با همه ی ته مونده ی جسارتمه که تو رو دوست دارم. با این جسارتی که حتی نمیشه باهاش مرد؛ من با همین دوستت دارم، و پیش بیاد براحتی میمیرم به پات. با همون ته مونده بظاهر بی خاصیت.
جسارت مونده تو قلب من، مث ته مونده ی شراب ته لیوانی اسراسر پر از یخه شاید. کسی رو مست نمیکنه، شاید حتا تا اینهمه یخ رو بو نکشی نفهمی که مشروبی قاطیش داره. اما همین کم بی خاصیت از شراب کافیه تا مسلمونی رو تا 40 روز بی نماز بکنه. تا عالم شخصی کسی رو تا ابد الدهر منقلب کنه.
من اونطوریه که دوستت دارم. دیگه نمیشه که دوستت نداشت. از من گذشته، سرش کشیدم از بین اونننهمه یخ دیگه. چشم امید بیهوده مبند زیبا.