منی که از مهمترین نقطه ضعفهایم را این میدانستم که نباخته ام شکست نخورده ام و بلد نشده ام در اوج بازندگی باید چطور بود و زندگی کرد، این روزها/ماهها چه دست و پایی که نزده ام بعنوان یک بشگست خورده ی کامل ... کسی که همه چیزش را باخته و حالا ظاهر و باطن خالی خالی و خوردشده است
اینکه بقول سیناترا راه ما را به چه سمتی خواهد برد را فقط احمقها با اتقان گلو صاف میکنند و میگویند ... یا ما که نمیدانیم دست کم
ولی مقاومت در برابر پذیرش کامل این که یک احمق شکست خورده ای شاید آخرین جبهه ی مانده ای باشد که دارم مفتضحانه در آن نیز میبازم. چنین اوضاعی است خلاصه
از آن هزار یک حسنی که او دارد و مرد دیگری ندارد که بگذریم، یکیش هم همین که به گمانم تنها مردی از زندگی من بود که با هم سر مسئله ی جهانی "مسواک" به نخوردیم
حالا اگر شما بخواهید بگویید که وقتی تنها یک مرد آمد که با زندگی ت ترکیب اضافه ی تعلقی ساختند و حالا نمیشود صفت هم بهش بدی و بگی تنها مرد زندگیم که فلان، حالا اگر شما بخواهید که دبه کنید و به خیال خودتان مچ زرنگ بازی های مرا بگیرید ... خب بخواهید. بکنید اصلا. چه باک
من اگر زرنگ بودم که به آن زودی فراریش نمیدادم که
#to be continued
دنبال چیز دیگری میگشتم که بطور کاملا اتفاقی خوردم به پست این کله داغهای بی چاک و دهن سان اردوگاه اشرف. و با یک کم فوضولی ب این کلیپ تبلیغاتی درباره ی زیبایی ها و مناظر شهر اشرف!
جدای از بار ارزشی گذاشتن روی مجاهدین/منافقین/یا هر اسمی که شما میپسندید دلم با دیدن این کلیپ بدجور برای آدمیزاد گرفت.
استرس و پارانویا و اضطرابی که جاش رو با غم عوض میکنه گاه به گاه موج میزنه توی موسیقی پس صحنه. اضطراب و غمی که لابد از نظر انتخاب کننده ها تازه قشنگ هم هست و اشرف را خواستنی تر هم میکند.
بشر زیست کننده توی اشرف آنقدر غرق شده است در خشم و استرس و غربت از سایر آدمیزادگان که نمیفهمد این موسیقی خوب که نیست، حال خراب کن هم هست.
پ.ن: ... همه ی بحثهای دیگرش بماند. میترسم که بشر ساکن قرارگاه اشرف یکطورهایی آینده ی ماهایی باشد که خودمان را قایم کرده ایم لای غربت و ناشناسی و پرخاشگریهای مجازی .