الشعر الغجری المغلوب

منی که از مهمترین نقطه ضعفهایم را این میدانستم که نباخته ام شکست نخورده ام و بلد نشده ام در اوج بازندگی باید چطور بود و زندگی کرد، این روزها/ماهها چه دست و پایی که نزده ام بعنوان یک بشگست خورده ی کامل ... کسی که همه چیزش را باخته و حالا ظاهر و باطن خالی خالی و خوردشده است

اینکه بقول سیناترا راه ما را به چه سمتی خواهد برد را فقط احمقها با اتقان گلو صاف میکنند و میگویند ... یا ما که نمیدانیم دست کم

ولی مقاومت در برابر پذیرش کامل این که یک احمق شکست خورده ای شاید آخرین جبهه  ی مانده ای باشد که دارم مفتضحانه در آن نیز میبازم. چنین اوضاعی است خلاصه