دخترک از عصبانیت به خسخس افتاده بود که گفت: صرفا برای اینکه دوستت دارم، دلیل نمیشه که یه احمق کم شعور بی برو برگشت باشم

چیزی نگفتم. نه اینکه حرف کم آورده باشم، یا بخواهم چیزهایی که نمیخاهم را نگویم، یا که به تخمم هم نباشد اصلا. جوابش را ندادم، چوگ اصلا نشنیده بودم که چه گفت

مغرور و عصبانی بود، درست بهمان حدت روز اول. ساده من بوده ام که گمان میکردم بالاخره میان این جماعت بیشعور، کم شعوری هم پیدا شده که بزرگی مرمرگونه ی مرا  بستاید