آقا به حساب بدجنسی یا خبث طینت یا بی چشم رویی یا هر چی میذارید بذارید ...

واقعا دلم میخواد خرخره ی یکی دونفرو بجوم تااااااااااااا ته! 

برا چی عاخه؟؟ :|||| اه اه اه!!

توی سردی های 86 بود. رفیقی نمانده بود دور و اطرافم. و هرکه مانده بود هم نارفیق بود

سرمای هوای بدجوری خفقان آور شده بود و من تصمیم گرفتم یک چند روزی از تمام این آدما سرماها دودها دروغها دور شوم. بروم جایی که هیچ کس را نبینم نشناسم مجبور نباشم با کسی حرف بزنم

اینطور شد که همه ی رفاقتهای پوکیده ی نا گرفته ی پر از گره را تکاندم از روی شانه ها زدم به جاده ی سفر. 

تقدیر جور دیگری بود اما! توی همین سفری که قرار بود سفر سردی و تنهایی باشد رفیقانی یافتم بی هیچ تلاش، که تا به امروز عمر و جان من بوده اند یکایکشان

.

حالا نیز حس میکنم بدجوری محتاجم که تلخی های آدمهای اطرافم را از شانه بتکانم و بروم به سمت یک خودکشی دیگر. این بار دریچه ای از نور زیر پاهایم باز میشود یا خیر را نمیدانم. اما این سرما این گرد و غبار این هوای نمناک خفه را توان ندارم دیگر