الشعر الغجری المغلوب

منی که از مهمترین نقطه ضعفهایم را این میدانستم که نباخته ام شکست نخورده ام و بلد نشده ام در اوج بازندگی باید چطور بود و زندگی کرد، این روزها/ماهها چه دست و پایی که نزده ام بعنوان یک بشگست خورده ی کامل ... کسی که همه چیزش را باخته و حالا ظاهر و باطن خالی خالی و خوردشده است

اینکه بقول سیناترا راه ما را به چه سمتی خواهد برد را فقط احمقها با اتقان گلو صاف میکنند و میگویند ... یا ما که نمیدانیم دست کم

ولی مقاومت در برابر پذیرش کامل این که یک احمق شکست خورده ای شاید آخرین جبهه  ی مانده ای باشد که دارم مفتضحانه در آن نیز میبازم. چنین اوضاعی است خلاصه


نظرات 2 + ارسال نظر
hm جمعه 4 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:32 ق.ظ

ای نرد حسن باخته با آفتاب و ماه
بر پاکبـازی تـــو زمین و زمان گـواه
من کز بتان فریب نخوردم به صد فسون
صدبازی ازدوچشم توخوردم به یک نگاه

*الشعر الهمینجوری فی المغلوب الگوگوری

م سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 07:32 ق.ظ

چرا نمینویسی دیگه :(

چی بنویسم دیگه :(

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد