پا؛ قلب دوم انسان

بعضیام مثل اون کتونی راحت همیشگی خواستنی ای هستند که تهش یه سنگ نوک تیز آزارنده قایم شده و پات که میکنی دائم آزارت میده، اما وقتی درش میاری و هی تکون تکونش میدی، توشو نیگا میکنی، کفش دست میکشی اصن انگار سنگه غیب میشه و نیست که نیست. همچین خوب و سر به راه بی سنگ طور
حالا شما دوست داری بگی چون تلخی شراب دل‌آزار و دل‌پذیر دیگه از نوع نگاه نامطبق با واقعیت خودته.  بگو تلخی شباب حتا ... مختاری! ولی من یکی دیگه از یه جایی به بعد طاقت نمیکنم که با همچین کفشی (هر قدر هم خوب و راحت و خواستنی) راه برم. ترجیح میدم در اسرع وقت به بهانه های مختلف درش بیارم و شده دمپایی توالت بپوشم که پام یکمی ازاون  درد و گزگز رها بشه یذره آروم شه

نظرات 1 + ارسال نظر
خودم جمعه 10 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ب.ظ

مسئله اینجاست که آدمی گاهی دو به شک میماند که این قلب است که پای اول آدمی است یا پاهاست که قلب دوم است.
هر چه هست که رابطه ی توالی دارند با هم انگار.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد