میگوید درد آدمو تغییر میده.  راست هم میگوید. توی این چندین روز اخیر که از درد و تیر کشیدن فراوان به زور چشمهایم روی هم میرود شکل نگاهم به دنیا هم دارد عوض میشود کم کم. شکل  و میزان اهمیتی که به اتفاقات و آدمهای دور و اطراف میدهم حتا.
یاد روزهایی که تماشاگر درد کشیدنهای تو بوده ام/هستم/خواهم بود میفتم گاهی.  درد و رنج این که ببینی عزیزی درد میکشد و از تو کمترین کاری برنمی آید سخت بسیار است. شکننده  و خردکننده است. درد بدی است، درست!   این رنج اما هیچ وقت قابل مقایسه با کسی که آنطرف صحنه از درد دندان برهم میشفارد و میپیچد به خود نیست. 
گمان میکردم این همه رنجی که از دردکشیدنهایت کشیده ام میتواند کمتر و بیشتر با دردهای خودت برابری کند. در اشتباه بوده‌ام اما
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد